سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میان او و حقّ انگاشتن باطل، جدایی می اندازد [امام صادق علیه السلام ـ درباره گفته خدای « بدانید که خداوند میان انسان و دلش جدایی می اندازد» فرمود]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :29
بازدید دیروز :4
کل بازدید :104801
تعداد کل یاداشته ها : 51
103/9/7
6:26 ع

چکیده
برخی مستشرقان معتقدند که پیامبر همه‌ی معارف قرآنی را از دو منبع گرفته است؛ بخشی را از محدوده‌ی جغرافیایی و زندگی اجتماعی، دینی و فرهنگی جزیرة العرب (مصادر داخلی) و بخش دیگر را از مصادر شفاهی کتب یهود و مسیحیت، و عقاید، آداب و سنن دیگر ملل (مصادر خارجی).
به اعتقاد نگارنده صاحبان این نگرش به وحیانیت قرآن، راه صحیح علمی و تحقیقی را نپیموده‌اند و مستندی تاریخی ندارند، بلکه جریان نامسلّم تاریخی را با پیش فرضهای خود بازسازی نموده و بر شواهد قطعی و مسلّم تاریخی ترجیح داده‌اند.
کلید‌واژه‌ها: قرآن، مستشرقان، مصادر، وحیانیت قرآن.
مقدمه
برخی مستشرقان معتقدند که پیامبر همه معارف قرآنی را به طور کلی از دو منبع گرفته است؛ بخشی را از محدوده‌ی جغرافیایی، اجتماعی، دینی و فرهنگی جزیرة العرب، و بخش دیگر را از یهودیت و مسیحیت و عقاید، آداب و سنن دیگر ملّتها. از این رو گفته‌اند: مصادر قرآنی به دو گروه اساسی «مصادر داخلی» و «مصادر خارجی» تقسیم می‌شوند.
در این نوشتار به بررسی مصادر یاد شده و اشکالهای مستشرقان بر وحیانی بودن قرآن می‌پردازیم و بدانها پاسخ می‌دهیم.
مصادر داخلی
برخی منابع داخلی که مستشرقان به عنوان مصادر وحی قرآنی می‌شمارند، عبارت‌ است از:
1. اعمال و رفتار اعراب جاهلی: هاملتون گیب (H.GIBB)، مستشرق انگلیسی می گوید:
«محمّد مانند هر شخصیت مبتکری از یک سو از اوضاع داخلی متأثّر است  و از دیگر سو از عقاید و آرا و افکار حاکم زمان خویش و محیطی که در آن رشد کرده، تأثیر می پذیرد و در این تأثیر گذاری، مکّه نقش ممتازی دارد و می‌توان گفت که تأثیر دوران مکّه بر سراسر زندگی محمّد هویدا است و به تعبیر انسانی می توان گفت: محمّد پیروز شد؛ چرا که یکی از مکّی‌ها بود» (سالم الحاج، 2002، 1/268، به نقل از: کتابMohamedanisme,p.27).
2. اشعار أمیة بن أبی الصلت: کلمان هوار (K.HUOAR) فرانسوی می‌نویسد:
«اصلی‌ترین مصدر قرآن کریم، اشعار أمیة بن أبی الصلت است؛ چرا که میان این دو، در دعوت به توحید و وصف آخرت و نقل داستان های پیامبران قدیم عرب، تشابه بسیاری وجود دارد و [او گمان کرده است] مسلمانان، شعر امیّه را نابود کردند و خواندن آن را حرام دانستند تا برتری با قرآن باشد» (همان، 270 به نقل از Journal Asiatique125).
در این زمینه «پُوِر(POWER)» می‌گوید:
«تشابهی که بین اشعار امیه و قرآن وجود دارد، دلالت می کند که پیامبر، معارفش را از او اخذ کرده؛ چرا که او بر پیامبر مقدّم بوده است» (همان، 270 به نقل از مقدمه دیوان أمیة بن أبی الصلت).
3. حنفاء (دین حنیف ابراهیمی: رنان (RENAN) می‌گوید:
«پیش از بعثت پیامبر نیز مردم جزیرة العرب موحّد بودند و هر آن چه پیامبر گفته، صرفاً مکمّل و در امتداد عقاید اعراب قبل از بعثت است» (همان،227).
مصادر خارجی
بلاشر (BLACHERE) می‌گوید:
«تشابهی که در قصص قرآنی با قصص یهودی و مسیحی است، تقویت می‌کند که قرآن، کتاب بشری و متأثّر از عوامل خارجیه باشد؛ به ویژه در سوره‌های مکّه که کاملاً واضح است از معارف مسیحیت متأثّر شده است» (همان، 296).
مصادر خارجی که مستشرقان برای قرآن تعیین کرده‌اند، به دو قسمت اساسی تقسیم می شود:
مصادر کتبی (مثلاً با مطالعه‌ی کتاب‌های عهد قدیم و جدید و...)
مصادر شفاهی (مثلاً ملاقات با مسیحیان و یهودیان و استفاده‌ی معارف از آن‌ها به صورت شفاهی).
1. مصادر کتبی
سیدرسکی(SIDERSKEY) در کتاب خود «اصول اساطیر اسلامی در قرآن و در سیره‌ی انبیاء» قصص قرآنی را به مصادر یهودی و مسیحی ارجاع می‌دهد. قصّه‌ی آدم و نزولش از جنّت، قصّه‌ی ابراهیم و تلمود، یوسف، موسی، عیسی، داوود، سلیمان و... را به کتابهای یهودی و مسیحی باز می‌گرداند و تک تک آیات مشتمل بر این قصص را به کتابهای «الأغداه» (Aggadaho) که به زبان عبری است و «أناجیل مسیحیت» و «تورات» باز می‌گرداند (همان، 271؛مجله‌قبسات،1382، 193).
گلدزیهر (Goldziher) می‌گوید:
«مطالبی را که قرآن در مورد احوال قیامت و اهوال آن بیان می‌کند و آن چه که پیامبر در مورد امور اخرویه بشارت می‌دهد، همه مجموعه‌هایی است از معارف و آرای دینی گذشتگان که پیامبر با ارتباط با عناصر یهودی و مسیحی و غیر این دو آن‌ها را شناخته است و از آن‌ها متأثّر شده به نحوی که این تأثیرات به اعماق نفس او رسیده و در درون او به صورت عقایدی درآمده است و او به یقین رسیده است که آن‌ها وحی الهی هستند» (گلدزیهر،1992، 6).
سپرینجر(SPRENGER) گمان می‌کند کتاب مقدّس پیش از اسلام به عربی ترجمه شده بود و در زمان پیامبر در دسترس اعراب قرار داشت (جواد علی،1970، 6/681).
2. مصادر شفاهی
عدّه‌ای از مستشرقان که می‌دیدند کتابهای ادیان پیشین تا عصر ظهور اسلام به عربی ترجمه نشده بود و «اُمّی» بودن پیامبر هم نفی کردنی نیست، گفتند: پیامبر معارف قرآنی را به صورت آموزه‌های شفاهی از ادیان پیشین استفاده کرده است. وات (M.WATT) در این باره می‌گوید:
«پیامبر، بیسواد (اُمّی) بود و از کتاب‌های مسیحیت و یهودیت تعلیمات رسمی ندیده بود؛ امّا بعید نیست که معارف این کتاب‌ها به صورت شفاهی به او رسیده باشد، چرا که او با بعضی از رجال یهودی و مسیحی ارتباط داشته، و با آن‌ها مجادله و مناقشه می‌کرده است (سالم الحاج 2002، 1/269 به نقل از: 37Mahomet).
تئودور نولدکه (T.NOLDEKE) در کتاب تاریخ قرآن، پس از اینکه برای قرآن مصادر خارجی در نظر می‌گیرد، می‌نویسد:
«پیامبر در قصص قرآنی، از معارف مسیحیت و یهودیت متأثّر است که به صورت شفاهی به اعراب منتقل شده بود» (همان: 1/295 به نقل ازSIDERSKY).
به نظر این گروه پیامبر می‌توانست از چند نفر استفاده کند:
ورقة بن نوفل (عموی حضرت خدیجه): پیامبر پیش از بعثت، پانزده سال کنار او زندگی کرد و به وسیله‌ی او به تمام معارفش دست یافت (تهامی نقرة،1995،37).
بحیرای راهب: به اعتقاد بعضی از مستشرقان پیامبر ملاقاتهایی با این راهب داشت و در سفرهایش از او متأثّر شد (محمود رامیار، 1369، 123 به بعد).
منشأ معارف قرآنی پیامبر بعضی از یهودیان و مسیحیان مقیم مکّه بودند.
بررسی
یکی از اشکالهای اساسی تحقیقات و بررسیهای مستشرقان این است که راه صحیح علمی و تحقیقی را نپیموده و فاقد مستند تاریخی برای اثبات مدعا است.
هرکس تاریخ پیش و پس از اسلام اعراب را مطالعه کند، می‌فهمد که اسلام چگونه تحوّل ایجاد کرد و اگر به رفتار مشرکان با پیامبر در آغاز دعوت توجّه کند، می‌یابد که آنچه را پیامبر? بیان کرد نه تنها در جهت و ادامه‌ی افکار و اعمال مشرکان نبود؛ کاملاً با آنها تناقض داشت. روح اسلام با هیچ یک از اعمال مشرکان سازگار نبود و هیچ یک از اعمال آنها را نمی‌پذیرفت، از این رو هیچ عملی از زمان مشرکان بدون اصلاح به اسلام منتقل نشد.
از طرف دیگر تشابه ظاهری بعضی اعمال و عبادات اعراب جاهلی و اسلام بر غیر وحیانی بودن قرآن دلالت نمی‌کند، زیرا بیش‌تر این اعمال می‌تواند منشأ الهی داشته و از سوی پیامبران سابق تشریع شده باشد، ولی به مرور زمان دستخوش فراموشی و تحریف شده باشد، همچون حج که از زمان حضرت ابراهیم یا پیامبران پیش از او، عبادتی معمول بود، امّا مشرکان آن را تحریف کردند. برای مثال، خیلی افراد این عمل را با بدن عریان انجام می‌دادند که به «حلة» معروف بودند (طبری، 1903، 2/170). در مقابل اسلام اصل عمل طواف را تقریر کرد و کیفیت انجام آن را تغییر داد و به آن روح بخشید.
امیة بن أبی الصلت از شاعران عرب در دوران جاهلیت و اسلام است. او را از حنفایی دانسته اند که از ظهور پیامبری در زمان خودش خبر می داد و آرزو داشت که خود آن پیامبر باشد. وقتی محمّد? برانگیخته شد، از روی حسد به حضرت کفر ورزید. وقتی پیامبر شعر او را شنید، فرمود: زبانش ایمان آورده؛ ولی قلبش کفر ورزیده است (سالم الحاج، 2002، 1/270 به نقل از: امیة بن أبی‌الصلت حیاته و شعره).
تشابه شعر امیه و پیامبر بر تأثیرپذیری رسول اکرم از وی دلالت نمی‌کند؛ چرا که تأثیرپذیری پیامبر یک احتمال در کنار دو احتمال دیگر تأثیرپذیری (امیه از قرآن، عدم تأثیرپذیری هر یک از دیگری) است.
هیچ دلیلی برای تاثیرپذیری پیامبر از امیه، وجود ندارد. حتّی در زمان پیامبر هم کسی احتمال چنین تاثیر پذیری را نمی‌داد؛ با اینکه اعراب، با اشعار امیه آشنا بودند. از سویی مشرکان، وحیانی بودن قرآن را قبول نمی‌کردند پس اگر چنین احتمالی می‌دادند، حتماً پیغمبر را متّهم می‌کردند؛ چرا که بارها پیامبر را به بهانه‌های گوناگونی متّهم کرده بودند؛ برای مثال به این آیه توجه کنید: ?وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ? (نحل / 103)؛ «و بیقین مى‏دانیم که آنان مى‏گویند: «(این قرآن را) تنها بشرى به او مى‏آموزد.» در حالى که زبان کسى که به او نسبت مى‏دهند مبهم (و غیر عربى) است؛ و این (قرآن، به) زبان عربى روشن است» ولی در این مورد، اتّهامی از سوی مشرکان در کتابهای تاریخی ثبت نشده است. پس فقط یکی از دو احتمال دیگر باید صادق باشد. بعضی هم احتمال دوم (تاثیرپذیری امیه از قرآن) را تقویت کرده اند، چون امیه تا سال نهم هجری زنده بود و تاریخ سرودن بیشتر اشعارش هم مربوط به پس از بعثت پیامبر است (جواد علی، 1970، 6/495).
حنفاء عرب گرچه بت پرست نبودند، تعدادشان خیلی کم و عقایدشان در هاله‌ای از ابهام قرار داشت و معلوم نبود تصوّرشان از خدا، وحدانیت، حشر، بعث و... چیست؟ تا بتوان معارف قرآنی را با افکار و عقاید آنها مقایسه کرد. یگانه چیزی که از آنها  در دست است، در چهار رأی خلاصه می‌شود که فخر رازی و امین طبرسی آنها را چنین نقل می‌کنند:
الف. از ابن عباس و مجاهد نقل شده است که به حجّ بیت الله اعتقاد داشتند.
ب. از مجاهد نقل شده است که تابع حق تعالی بودند.
ج. تابع شریعت حضرت ابراهیم بودند.
د. به خداوند اخلاص داشتند و فقط او را به ربوبیت می‌شناختند. (طبرسی، 1373، 1 / 215 و فخر رازی، 1990، 4/89).
از سوی دیگر، همین حنفاء اگر قرآن را با عقاید خویش موافق می‌دانستند، هرگز با آن مقابله نمی‌کردند؛ حال آنکه عدّه‌ای از آنها همچون أبی عامر بن صیفی (راهب) وأمیه‌ی بن أبی‌الصلت با قلم و شمشیر در مقابل اسلام ایستادند (سالم الحاج، 2002، 1/277).
تشابه قرآن و بعضی کتابهای ادیان دیگر، دلیل این نیست که آنها ریشه‌ی قرآن باشند، بلکه نشان می‌دهد که قرآن و دیگر کتابهای آسمانی ریشه‌ای واحد دارند که همان وحی الهی است.
هیچ دلیل و سندی در تاریخ به ثبت نرسیده است که کتابهای مقدّس پیش از اسلام به عربی ترجمه شده و در دسترس مردم جزیره‌ی العرب باشد؛ بلکه بیش‌تر مورّخان، تاریخ ترجمه‌ی این کتابها به عربی را مربوط به سالها پس از رحلت پیامبر، یعنی اواسط خلافت بنی‌امیه می‌دانند (جواد علی، 1970، 6/681).
اگر ثابت شود که محمّد? در کودکی راهبی را ملاقات کرده است، هرگز نمی‌توان با آن اثبات کرد که آن راهب کتاب مقدّس را برای محمّد شرح داده یا برخی از آموزه‌های دینی را به او آموخته است.
از این راهب مسیحی (بحیرا) اثری در تاریخ نمی توان یافت؛ مگر آنچه که مورّخان سیره‌نویس ذکر کرده‌اند و خلاصه‌اش چنین است: پیامبر وقتی دوازده ساله بود با عمویش به مسافرت تجاری رفت. آن دو در این مسافرت به یک عالم مسیحی برخوردند که بحیرا نام داشت. او نبوّت پیامبر را به ابو طالب بشارت داد و از او خواست محمّد را از یهودیان به دور دارد، زیرا هر آنچه که بحیرا درباره محمّد می‌دانست، یهودیان هم می‌دانستند (نویری، 1933، 16/91).
جز این ملاقات که شاید بیش از چند دقیقه یا ساعتی طول نکشید، ملاقات دیگری بین حضرت و بحیرا ثبت نشده است. حال پرسش این است که در این ملاقات چند دقیقه‌ای، بحیرا چه مقدار از معارف مسیحیت را می‌توانست به پیامبر آموزش دهد؟ و با توجّه به اینکه سنّ پیامبر در آن زمان خیلی کم بود، چقدر می‌توانست به عقاید و آیین دینی مسیحیت مسلّط شود؛ به طوری که سی سال بعد، آنها را به صورت دینی جدید به دیگران ابلاغ کند؟
از طرفی، عموی پیامبر هم در این دیدار در کنار او بود. چگونه ممکن است چیزی از فراگیری پیامبر از بحیرا را به کسی نقل نکرده باشد؟
ورقة بن نوفل پیش از اسلام تابع دین مسیحیت بود (یعقوبی، 1980، 1/298 و ابن کثیر، 1963، 2/238) و پس از ظهور اسلام مسلمان شد و پیامبر را ستود (مسعودی، 1346، 2 / 59 و ذهبی، 1990، 1/268). ابوالحسن برهان الدین بقاعی کتابی درباره‌ی ایمان ورقه نوشته است و احادیثی هم از پیامبر درباره‌ی مسلمان بودن او هست؛ هر چند به ظاهر پس از آن، بیش از چند سال زنده نماند.